یکی از ساکنان بی‌نشان ناکجاآباد

امیدی تازه را در سرنوشت من بشارت داد

 

تو مثل جفت از آغاز جنون همزاد من بودی

و تا آخر به همراه منی ای عشق مادرزاد

 

تمام ماجرا از جانب چشم تو بود ای کاش

نگاهم در نگاه گرم و شیرینت نمی‌افتاد

 

به دور محور سرخ تو می‌چرخد سر سبزم

خرابم کردی ای عشق جلالی خانه‌ات آباد

 

تو را با خاطرات تلخ و شیرینت رها کردم

ولی دست از سر من برنمی‌دارد تب فرهاد

 

چه خواهد شد؟ چه پیش آید؟ تمام حرف من این بود

تو گفتی هر چه پیش آید، خوش آید، هرچه باداباد

 

و اینک اتفاقی که نباید افتد افتاده‌ست

نگفتم عاقبت عشقت سرم را می‌دهد بر باد؟

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان حسین بختیار|مشاور ، طراح و پیاده ساز شبکه ای کامپیوتری و سیستم های امنیتی رضا labtap روزای خوب اجناس فوق العاده بازگشت به خانه فروشگاه خرید و فروش محصولات آموزش زبان انگلیسی